دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌ايحاشيه‌هاي ديدار شاعران با رهبر انقلاب را كه شنبه‌شب برگزار شد، با عنوان «ضيافت غزل» منتشر كرده است.
  
- آقا مشغول انجام مستحبات، پس از نماز مغرب هستند كه به همراه شاعران و مدعوين، يكي‌يكي وارد محوطه مي‌شويم. به سرعت نماز مغرب را خوانديم تا نماز عشاء را به امامت رهبر انقلاب از دست ندهيم. گرچه آقا آن‌قدر به انجام مستحبات مصمم هستند كه ما وقت داريم نماز عشايمان را هم بخوانيم...
 
- نماز عشاء تمام شده و همه دنبال رساندن خود به آقا هستند تا همراه ايشان بروند و كنار سفره‌ي افطاري، پيش ايشان بنشينند. (السابقون السابقون...)
 
- پس از صرف افطار، مدعوين دو دسته مي‌شوند. يك دسته كه به محل جلسه‌ي شب شعر رفتند، اما برخي با خلوت شدن اتاق افطار به سمت آقا رفته و در صفي نامنظم ايستاده‌اند تا با رهبرشان صميمانه‌تر صحبت كنند يا التماس دعايي داشته باشند... خيلي شلوغ شده اما با اين جمله‌ي رهبري كه: "آقايان نمي‌خواهند به اتاق جلسه بروند؟ " كمي دور آقا خلوت مي‌شود و ايشان مي‌توانند از جاي خود بلند شوند و به سمت اتاق جلسه حركت كنند.
 
- آقاي حداد عادل با رهبر انقلاب به سمت در خروجي محل افطار در حال حركتند كه به جاكفشي مي‌رسند. آقا نعلين قهوه‌اي‌رنگ خود را مي‌پوشند، اما آقاي حداد هنوز دنبال پيدا كردن كفش خود در قفسه‌هاي جاكفشي خم شده و مي‌گردد كه آقا به مزاح ايشان را خطاب قرار مي‌دهند: "ببينيد هر كدام [از كفش‌ها] كه از همه بزرگ‌تر است بپوشيد " كه با خنده‌ي حضار، فضا عوض مي‌شود و بالأخره آقاي دكتر هم كفش‌هايشان را پيدا مي‌كنند.
 
- همراه آقا از پله‌ها بالا مي‌آييم كه ايشان در پاگرد، آقاي مشفق را مي‌بينند و شروع به احوال‌پرسي گرم با ايشان مي‌كنند و مي‌پرسند: "پاي شما بهتره؟ " كه مشفق جواب مثبتي مي‌دهد و رهبري خدا را شكر مي‌گويند.
 
- اتاق جلسه شلوغ است و پر سر و صدا. بازار خوش و بش و ديده‌بوسي هم خيلي داغ است. انگار برخي فقط سالي يك‌بار همديگر را مي‌بينند، آن‌هم در اين جلسه. رهبر انقلاب وارد اتاق شده‌اند و ديگر مجالي نيست. همه به اين طرف و آن‌طرف مي‌روند تا سريع‌تر جاي خود را پيدا كنند. به هر حال در اين‌گونه ديدارها، محل و موقعيت نشستن در كيفيت لذت بردن از جلسه تأثير مستقيم دارد... همه به رديف‌اولي‌ها قبطه مي‌خورند.
 
- وقتي همه مي‌نشينند تازه چهره‌ها رو مي‌شود؛ موسوي گرمارودي، علي معلم، مشفق كاشاني، وزير ارشاد دولت دهم، اميري اسفندقه، يوسفعلي ميرشكاك، دكتر حدادعادل و علي‌رضا قزوه كه مجري جلسه است.
 
- با اتمام قرايت قرآن توسط آقاي طوسي، رهبر انقلاب به حضار خوش‌آمد مي‌گويند و از اين‌كه در بين شكوفه‌هايي تازه و نورس هستند، ابراز خوشحالي مي‌كنند. گرچه از اين‌كه به دليل ضيق وقت نمي‌توانند از اشعار همه استفاده كنند، ابراز تأسف مي‌كنند. صحبت‌هاي كوتاه رهبري با اجازه به آقاي قزوه براي آغاز جلسه پايان مي‌يابد.
 
- دكتر علي‌رضا قزوه با خواندن شعري درباره‌ي ماه رمضان جلسه را آغاز مي‌كند:
بي تو اي جان جهان، جان و جهان را چه كنم؟ خود جهان مي‌گذرد، ماندن جان را چه كنم؟
ماه شعبان و رجب، نم‌نم اشكي شد و رفت خانه ابري‌ست خدايا! رمضان را چه كنم؟
شانه بر زلف دعا مي‌زنم و مي‌گريم موسي من! تو بگو روز و شبان را چه كنم؟
صاحب "حيّ علي ...! " لقمه‌ي نوري برسان سحر از راه رسيده‌ست، اذان را چه كنم؟
كاتبان تو مرا خطّ اماني دادند كشته‌ي خال توام، خط امان را چه كنم؟
كاشكي جرم عيان بودم و تقواي نهان پيش تقواي عيان، جرم نهان را چه كنم؟
 
- در ادامه مجري برنامه به رسم احترام و ارادت، از اساتيدي ياد مي‌كند كه هر كدام حق بزرگي بر گردن ادبيات و شعر اين مرز و بوم دارند و امروز در بين ما نيستند؛ مهرداد اوستا، سپيده كاشاني، نصرالله مرداني، محمدعلي مرداني، تيمور ترنج، قيصر امين‌پور، سيدحسن حسيني... كه در اين لحظه آقا نام استاد بهجتي را نيز يادآور مي‌شوند. بعد قزوه نام خانم صفارزاده را هم اضافه مي‌كند. آقا به مجري مي‌گويند: "مثل اين‌كه ياران عزيز، در آن‌طرف بيشتراند! " كه آقاي قزوه با خواندن بيتي زيبا اين جمله‌ي رهبري را رنگ و بوي ديگري مي‌بخشد. گرچه برخي با شنيدن جمله‌ي رهبري، همچنان به فكر فرو رفته‌اند و بر روي آن تأمل مي‌كنند.
 
- ديگر نوبت شعرخواني است. مجري اعلام مي‌كند كه با توجه به پيشكسوت بودن آقاي سبزواري، ايشان به‌عنوان اولين نفر بايد شعر بخوانند. اما استاد سبزواري هنوز نيامده است. بنابراين، نوبت به پيشكسوت دوم مي‌رسد؛ استاد مشفق كاشاني. استاد مي‌گويد كه چند وقت پيش با علي معلم در مشهد بوده و اين غزل را آن‌جا براي حضرت ثامن‌الحجج سروده است:
رحمت حق مي‌تراود از خراسان شما اين من و اين جان سرگردان به قربان شما
پاي تا سر آتشم در شعله‌هاي اشتياق چون شقايق‌هاي سوزان در خيابان شما...
 
آقا ايشان را تحسين مي‌كنند و نوبت به سومين شاعر مي‌رسد؛ استاد علي معلم: "از زبان حر و با هيچ مقدمه‌اي... " اين جمله را مي‌گويد و شروع مي‌كند: "دل اي دل كار با اهل است، برجاي باش، به دريا مي‌روي... " پس از پايان شعر طولاني ايشان كه با حرارت و شور حماسي خاصي خوانده شد رهبر انقلاب جمله‌ي هميشگي خود را خطاب به استاد معلم مي‌گويند: "طيب‌الله أنفاسكم "
 
- دقايقي از آغاز جلسه نگذشته كه مهمان‌داران جلسه، شروع به پخش چاي مي‌كنند؛ تنها پذيرايي شب شعر بيت رهبري؛ لب‌سوز و دلچسب.
 
- نوبتي هم باشد، نوبت استاد گرمارودي است كه دو صفحه شعر نيمايي در وصف حضرت جوادالايمه آماده كرده است: "مجلسي علمي بياراي... " آقا از ايشان هم تشكر مي‌كنند؛ "خيلي ممنون "
 
- پس از اتمام شعر استاد گرمارودي، مجري برنامه نام قادر طهماسبي را صدا مي‌زند و او را شاخص غزل امروز مي‌خواند. "فريد " شروع به خواندن مي‌كند؛ پرحرارت، پرشور و انقلابي. سروده‌ي آقاي طهماسبي اولين شعر سياسي اين جلسه است كه مورد تحسين همه‌ي حضار به خصوص رهبر انقلاب قرار مي‌گيرد:
فلات نور چراگاه گاو نيست طمع ز مزرعه‌ي انقلاب برداريد...
 
البته تنها براي سياسي بودن شعر، مورد تحسين قرار نمي‌گيرد: "هميشه با شعرهاي پرمغز، شعر ايشان را شناختيم، حالا شعرشان جنبه‌ي ديگري داشت كه به امتيازات ايشان افزود. "
 
- هميشه برد‌خواه تو، هميشه مات‌خواه من بچين دوباره مي‌زنيم، سفيد تو سياه من
اين مطلع؛ غزل غلام‌رضا طريقي از شاگردان مرحوم حسين منزوي است. پس از پايان شعرخواني او، آقا از وي سؤال مي‌كنند: "از مرحوم منزوي جديداً چيزي چاپ شده؟ " شاعر توضيحات خود را بيان مي‌كند و رهبري مي‌گويند: "خدا إن‌شاءالله آقاي منزوي را بيامرزد! "
 
- "من الآن مي‌دانم كه زن فلان بازيكن فوتبال دوقلو زاييده و يا رباط صليبي فلان بازيكن پاره شده است. اما از حال احمد عزيزي خبر ندارم " اين‌ها را محمدحسين جعفريان به آقا مي‌گويد و از مظلوميت شعر در رسانه‌هاي مكتوب و رسانه‌ي ملي گلايه دارد. رهبر نيز در جواب مي‌گويند: "حق با شماست و بنده هم تأييد مي‌كنم "
 
اما شعر آقاي جعفريان كه خود از جانبازان انقلاب است، درباره‌ي جانبازان و وضعيت برخورد با آن‌ها در جامعه است. خودش مي‌گويد: اين شعر را پس از اين‌كه رفتار ناپسندي را با جانبازي ديده سروده است: "ديگر نمي‌گويم پيش‌تر نيا اين‌جا باتلاق است... " كاملاً تند و انتقادي. آنچنان كه گمان مي‌كرديم آقا نسبت به آن عكس‌العمل خوبي نشان ندهند اما فرمودند: "بديد اين شعر را خوش‌نويسي كنند و بديد به بنياد ايثارگران، آن‌جا آويزان كنند! "
 
- نوبت به آقاي شرافت از قم رسيده كه شعر خود را عرضه كند:
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور آيينه‌اي آيينه‌اي سرتا به پا نور
آيينه‌اي و خلق حيران صفاتت تابيده بر جان تو از ذات خدا نور...
خورشيدي و بر شانه خورشيد رفتي فرياد مي‌زد آسمان "نور علي نور "
تو بوتراب و همسر تو مادر آب اصل شما وصل شما نسل شما نور
پايان كار دشمنان توست با نار آغاز كار دوستان توست با نور
در مدح تو چشم غزل روشن كه ديده است وصف تو را از ابتدا تا انتها نور
 
اين غزل تشويق حضار را برمي‌انگيزد. آقا هم ضمن تحسين صحبت‌هاي جالبي دارند: "هم لفظ خوب بود، هم تنظيم شعر از لحاظ قافيه و رديف. مضمون هم خوب بود؛ نور علي نور بود. نورپردازيش هم خوب بود! " خنده بر لبان همه مي‌نشيند.
 
- مجري برنامه با اين مقدمه كه هميشه خانم‌ها در اين‌گونه جلسات مظلومند، به استقبال شعرخواني شاعره‌هاي حاضر در مجلس مي‌رود كه تعدادشان هم كم نيست.
 
- شب شعر پارسال خانم وحيدي وقت‌شان را به يك جوان همشهري خودشان (جهرمي) دادند اما مجري جلسه‌ي امسال، به طنز مي‌گويد: امسال از همشهريان شاعر شما دعوت نكرديم تا خودتان براي ما شعر بخوانيد! اما باز هم خانم شاعر وقتش را به جوان‌ها مي‌دهد. مجري از ايشان تشكر مي‌كند و آقا مي‌گويند: "[خانم وحيدي] در بين شعرا نمونه هم ندارند كه وقت‌شان را بدهند... " مجري برنامه هم به شوخي مي‌گويد: "البته ما امسال قرار گذاشتيم تا استاد سبزواري وقت خود را به استاد گرمارودي بدهند. " خنده‌ي حضار...
 
- شاعره‌ي ديگر كه بناست شعر بخواند، دكتر مژگان عباسلو است:
شبيه باد هميشه قريب و بي‌وطن است چقدر خسته و تنها چقدر مثل من است...
 
دو غزل درباره‌ي زنان و مظلوميت آن‌ها مي‌خواند كه آقا هم خوششان مي‌آيد و مي‌گويند: "به انصاف درباره‌ي زنان حرف زده‌اند. برخلاف بعضي كه خيال مي‌كنند براي دفاع از زن بايد به سراغ گرايش‌هاي فمينيستي رفت، بلكه بايد از لطافت و علوّ زن گفت. "
 
- بين ديوار است و در، ماهي هلالي رو به پهلو نازنين از درد مي‌پيچد به خود پهلو به پهلو
مست و وحشي در هوا چرخان و چرخان تازيانه خط سرخي مي‌كشد هو هو كش از بازو به پهلو
من خداي غيرتم او دختر نور و نوازش من كنارش باشم و افتاده باشد او به پهلو
مي‌رسد با چادر دردي كه پيچيده است دورش مي‌رود هر بار دست خسته‌ي بانو به پهلو
درد پهلوي تو مي‌دانم كه مي‌پيچد به جانم سر به روي شانه‌ام مي‌افتد و گيسو به پهلو
 
سراينده‌ي اين ابيات احساسي و تأثيرگذار، خانم سارا حيدري است كه پس از شعرخواني، رهبر انقلاب خطاب به ايشان گفتند: "رديف مشكلي را انتخاب كرديد و خوب از آب درآورديد. "
 
- بگو بخندهاي دكتر حداد عادل و دكتر حسيني كه تازه چند ساعتي است كه بر مسند وزارت تكيه زده، جلب توجه مي‌كند؛ البته نه آن‌قدر كه چاي نوشيدن‌هاي چندباره‌ي رهبري را تحت‌الشعاع قرار دهد.
 
- نوبت به يوسفعلي ميرشكاك كه مي‌رسد، آقا مي‌گويند كه شما ما را به ياد آقاي عزيزي مي‌اندازيد. سپس مي‌پرسند: "شنيدم ايشان بهترند، رفتيد ديدن ايشان...؟ " حرف‌هايي رد و بدل مي‌شود كه نمي‌شنويم ولي در خاتمه آقا مي‌گويند: "ألحمدلله؛ إن‌شاءالله بتواند زودتر حرف بزند، در بهبود حالش خيلي مؤثر خواهد بود. "
 
امسال انصراف پيشكسوت‌ها به نفع جوان‌ها خيلي چشم‌گير است؛ چون آقاي ميرشكاك هم مي‌گويد كه مي‌خواهم به خانم وحيدي اقتدا كنم و وقتم را به يك شاعر جوان بدهم اما آقا خطاب به او مي‌گويند: "شما پارسال هم نخوانديد! " مي‌گويد: "خواندن و نخواندن ما فرقي نمي‌كند! " اما با پاسخ رهبري، تسليم مي‌شود: "دلمان مي‌خواهد بشنويم از شما! "
 
- وقتي ميكروفن را روبه‌روي استاد محبت مي‌گذارند، مجري جلسه او را با باباطاهر و چند شاعر ديگر - كه لقب بابا دارند- مقايسه و از او تمجيد مي‌كنند. آقا نيز با شنيدن صحبت‌هاي مجري به ايشان لقب "بابامحبت " مي‌دهند.
 
- اميري اسفندقه كه به تعبير رهبر انقلاب از حلقه‌هاي مياني شاعران- كه نه خيلي جوان هستند و نه خيلي پير- است، كاغذ خود را براي خواندن قصيده‌اش باز مي‌كند. آقا از شعرهايش تعريف كرده‌اند و همه منتظرند كه امشب چه از چنته بيرون مي‌آورد. مي‌گويد شعري را كه در جلسه مي‌خواند، شب قبل از نماز جمعه‌ي تاريخي رهبري (29 خرداد 88) سروده است و بالتبع فضا، فضاي آن دوره است:
ايران من بلات مهل بر سرآورند مگذار در تو اجنبيان سربرآورند...
چيزي نمانده است كه فرزندهاي تو از بس شلوغ، حوصله‌ات را درآورند...
همسنگران به جان هم افتاده‌اند و سخت بر تو مباد حمله به همسنگر آورند...
ساكت نشسته‌اي وطن، چيزي بگو چيزي نمانده حرف برايت درآورند...
 
اين قصيده كه با شور و حرارت خاصي خوانده مي‌شد بارها مورد تحسين مدعوين و رهبر انقلاب قرار گرفت: "چه قصيده‌ي خوب و قوي و خوش مضموني. خيلي خوب بود. "
 
- حاج علي انساني را همه مي‌شناسيم. شاعر و مداح اهل‌بيت با نفس گرم هميشگي. ابتدا براي خواندن شعرش پنج دقيقه وقت مي‌خواهد كه آقاي قزوه به مزاح مي‌گويد كه بعد از قصيده‌خواني طولاني آقاي اسفندقه، ديگر پنج دقيقه مهم نيست!
 
مطابق انتظار، حاج علي انساني مهمانان را به كربلا مي‌برد. اين‌بار بهانه‌اش، دست قمر بني‌هاشم است:
... بزن درون دوات اين قلم به نيت غسل مگو بدون طهارت از آن مطهر دست
ببين ظهور "يدالله فوق ايديهم " كه حيدر است به حق دست و اين به حيدر دست
بريده دست امان‌نامه‌آوران بادا كه پايِ دادن جان، داده با برادر دست...
 
- كم‌كم داشت جاي خالي شعر طنز احساس مي‌شد كه مجري جلسه با يادي از شعر معروف ناصر فيض (بايد برادران زنم را عوض كنم!) از سعيد بيابانكي مي‌خواهد كه شعر طنزش را بخواند:
...شكر ايزد كه فناوري داريم صنعت ذره‌پروري داريم
با نود حال مي‌كنيم فقط بس كه ايراد داوري داريم
مي‌توانيم صادرات كنيم بس كه جوك‌هاي آذري داريم
ما براي ثبات اصل حجاب خط توليد روسري داريم
آن طرف روزنامه‌هاي زياد اين طرف دادگستري داريم
جاي شعر درست و درمان هم تا بخواهي دَري بَري داريم...
 
به اين‌جا كه مي‌رسد، رهبر انقلاب با صدايي رسا آفرين ‌آفرين مي‌گويند كه خنده‌ي شديد حضار را به همراه دارد. اما شعرخواني بيابانكي حواشي ديگري هم داشت. او در ابيات آخر خود، نام يكي از كارگردانان سينما را مي‌آورد و او را به طنز با هيچكاك مقايسه مي‌كند. رهبري پس از اتمام شعرخواني، از او مي‌پرسند: "اسم آقاي... را به چه مناسبت آورديد؟ " بيابانكي مي‌گويد: "براي جور آمدن قافيه "، اما آقا قانع نمي‌شوند و بيابانكي دوباره مي‌گويد: "براي اين‌كه كارگردان است و در مصراع اول از هيچكاك استفاده كرده‌ام. " آقا كه ناراحتي از چهره‌شان مشخص است، باز هم قانع نمي‌شوند. حالا همه حس مي‌كنند كه آقا چقدر از مطرح كردن و بيان اين‌گونه‌ي نام افراد و شخصيت‌ها، ناراحت و دلخور مي‌شوند.
 
- شاعر جوان اهل فسا محمدمهدي سيار، سخنش را با اين دوبيتي آغاز كرد:
بي‌تاب‌تر از جان پريشان در شب بي‌خواب‌تر از گردش هذيان بر لب
بي‌رؤيت روي او بلاتكليفم مثل گل آفتاب‌گردان در شب
 
آقا خيلي از اين دوبيتي- به خصوص مصرع آخرش- لذت مي‌برند و شاعر را تحسين مي‌كنند. شعر اصلي سيار هم براي علي‌بن‌موسي‌الرضا(ع) بود:
اين آفتاب مشرقي بي‌كسوف را اي ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
"لاتقربوا الصلاة " مخوان و به هم مزن اين مستي به هم زده نظم صفوف را
نقاره‌ها به رقص كشاند اهل زهد را شاعر نمود وصف تو هر فيلسوف را
مي‌ترسم از صفاي حرم باخبر شود حاجي و نيمه‌كاره گذارد وقوف را
اين واژه‌ها كم‌اند براي سرودنت بايد خودم بچينم از نو حروف را
روح‌ القدس! بيا نفسي شاعري كنيم خورشيد چشم‌هاي امام ريوف را
 
- امشب شعرخواني براي پيامبر اسلام و امام هشتم بازار پر رونقي دارد. شاعران حق دارند؛ اولي پيامبر رحمت است و دومي امام‌ ريوف و ولي‌نعمت ايرانيان.
 
- طبق برنامه، آخرين شاعر حجت‌الإسلام حسن‌زاده ليله‌كوهي است كه مي‌گويد: "ما خسته شده‌ايم، كوتاه مي‌خوانم كه ديگر اين عزيز بزرگوار را اذيت نكنيم. " رهبر انقلاب هم با نكته‌سنجي در جواب مي‌گويند: "شما كه بخوانيد، خستگي‌تان برطرف مي‌شود؛ فكر آن‌هايي باشيد كه نخوانده‌اند! "
 
غزل اين روحاني شاعر، وصف لحظه‌اي است كه براي اولين‌بار در سن هفت‌سالگي امام راحل را از تلويزيون مشاهده كرده:
آسمان، بي‌قرار چشمانش صبح، آيينه‌دار چشمانش...
 
- مجري جلسه را آماده مي‌كند تا ميزبان ضيافت، سخني براي مهمانان بگويد. آقا مي‌گويند: "آقاي حداد شما نخواندي، يك غزل خوبي داشتيد! " مجري در اين لحظه مي‌گويد كه آقاي حسيني (وزير ارشاد) هم شاعرند... (موضوع را پس از پايان جلسه از جناب وزير پرسيديم كه در جواب گفت: به من گفتند كه مرسوم نيست در اين جلسه، وزير شعر بخواند!)
 
انگار پس از چند روز بحث و جدل در مجلس درباره‌ي رأي اعتماد به كابينه‌ي دهم، براي دكتر حداد فرصتي مغتنم پيش آمده تا هوايي تازه كند. غزل ايشان درباره‌ي نوجوانان است كه با كسب اجازه آن را مي‌خواند:
از راه مي‌رسند شتابان جوانه‌ها با هر كدام‌شان ز جواني نشانه‌ها
بيم و اميد و تمنا و آرزو خواب و خيال و خاطره‌ها و فسانه‌ها...
 
پس از پايان شعرخواني آقاي حداد، آقا از ايشان مي‌خواهند تا درباره‌ي واژه‌ي "بهانه‌ها " كه در غزل‌شان آن را در كنار واژه‌ي "پا " آورده‌اند، توضيح دهند. دكتر مي‌گويد كه بهانه‌ به معناي علت و انگيزه است. اين‌جا هم رهبري نكته‌سنجي مي‌كنند و مي‌گويند: "چرا انگيزه در پاي آن‌هاست، بايد در دل آن‌ها باشد! " فضاي جلسه دوباره عوض شده و حضار همراه آقاي دكتر مي‌خندند. آقاي حداد خطاب به رهبر انقلاب مي‌گويد: "بايد آن را عوض كنم. " رهبري هم تأييد مي‌كنند: "بله، حتماً اين كار را بكنيد! "
 
- همه منتظرند تا رهبر انقلاب سخنان‌شان را آغاز كنند. سخنان آقا كوتاه است و از بسم‌الله تا والسلا‌م 20 دقيقه هم طول نمي‌كشد و حدود 30/11 شب، تمام مي‌شود. مدعوين به سمت ايشان مي‌روند و آقا به دشواري و از بين انبوه جمعيت، جلسه را ترك مي‌كنند.
 
- دوباره خوش‌وبش‌ها شروع مي‌شود و دوستان دور هم حلقه مي‌زنند. در اين بين بازار وزير جديد ارشاد از همه داغ‌تر است. چراكه اشخاص زيادي براي عرض تبريك و بيان مشكلات فرهنگي كشور و يا مشكلات شهر خود، دورش حلقه مي‌زنند.
 
- بعضي جوان‌ترها از اين‌كه شعرخواني پيشكسوت‌ها به درازا انجاميد و باعث شد تا جوان‌ترها و به خصوص آن‌هايي كه از راه‌هاي دور آمده‌اند، نتوانند در اين برنامه شعرخواني كنند.
 
- يك ربع به بامداد يك‌شنبه مانده كه به همراه يوسفعلي ميرشكاك از حسينيه بيرون مي‌آييم. ذهن همه‌ي مهمانان را سخنان امشب رهبري درگير كرده.
 
 
 
/1001/